امام(ره) می گفت حرف من را تعبدی نپذیرید و درباره اش فکر و استدلال کنید

خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه: در تاریخ پرماجرای انقلاب، هیچ روزی مانند دوازدهم بهمن نبود که در آن، مردی از دودمان پیامبران و بر شیوه‌ی آنان، با دستی پرمعجزه و دلی به عمق و وسعت دریا، در میان مردمی شایسته و چشم به راه، چون آیه‌ی رحمت فرود آمد و آنان را بر بال فرشتگان قدرت حق نشانید و تا عرش عزت و عظمت برکشید. و هیچ روزی چون چهاردهم خرداد نبود که در آن، طوفان مصیبت و عزا، بر این مردم تازیانه‌ی غم و اندوه فرود آورد. ایران یک دل شد و آن دل در حسرتی گدازنده سوخت، و یک چشم شد و آن چشم در مصیبتی عظیم گریست.‏‏هر چند ابعاد وسیعی از شخصیت والای امام همچنان ناشناخته مانده و تلاش در‏‎ ‎‏کشف و شهود برخی از آنها به زمان بیشتری نیاز دارد لکن تأمل در بخش مشهود از‏‎ ‎‏ابعاد شناخته شده شخصیت امام می‌تواند زوایای نامشهودی را در ابعاد ناشناختۀ‏‎ ‎‏آن مراد دل‌ها آشکار سازد.

به مناسبت فرارسیدن سی و ششمین سالگرد رحلت جانسوز رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی به بازخوانی روایت چند نفر از شاگردان و دلدادگان آن شخصیت استثنایی خواهیم پرداخت.آنچه در ادامه می‌خوانید روایت مرحوم آیت‌الله خزعلی از حضرت امام (ره) است:

امام(ره) می گفت حرف من را تعبدی نپذیرید و درباره اش فکر و استدلال کنید

آشنایی من با حضرت امام خمینی به ایامی بازمی‌گردد که برای تلمذ درس آیت‌الله بروجردی در مکتب ایشان حضور پیدا می‌کردم. در یکی از جلسات درس سیدی را کنار دست خود دیدم که روی زیلو نشسته بود در حالی که باید در کنار منبر می‌نشست. به من گفتند این سید آقای خمینی است. ایشان شخص بسیار متواضعی بودند. در صورتی که باید در بالای مجلس می‌نشستند اما در کنار سایر افرادی چون بنده نشستند و من به خاطر تواضع و فروتنی ایشان به وی ارادت پیدا کردم و اما یکی از خاطره‌هایی که بنده از حضرت امام دارم برمی‌گردد به زیرکی و دوراندیشی ایشان. چرا که در آن زمان شاه دیکتاتور قصد دیدار با آیت‌الله بروجردی را می‌نماید که امام خمینی به ایشان نامه نوشتند و می‌فرمایند که با توجه به این‌که شاه می‌خواهد در سفر قم با شما ملاقات داشته باشد، در منزل برنامه‌ای ترتیب دهید تا شما جلوی پای شاه بلند نشوید. لذا وقتی که شاه وارد شد ابتدا به اتاق پذیرایی رفت و زمانی که آیت‌الله بروجردی داخل شدند شاه مجبور می‌شود بلند شود و جلوی پای ایشان بایستد.

از بعضی موضوعاتی که آقای بروجردی مطرح می‌کردند و به نظر شاگردان مهم می‌رسید، امام نوشته‌ای تهیه می‌کردند و به ایشان می‌دادند. این کار، آقای بروجردی را بسیار خوشحال می‌کرد. مثلاً در باب قضایای فلسفه که ایشان می‌گفتند: «الانسان موجود، الدار موجود، الحیوان موجود، السماء موجود». امام می‌فرمودند: «قضیه در واقع برعکس است. الوجود انسان، الوجود دار، الوجود حیوان و وجود در واقع موجود است ولو به عنوان محمول تلقی شود». آقای بروجردی خیلی خوشش آمده بود. ولی چون معمولاً بالای منبر تجلیل نمی‌کرد، در این مورد چیزی نگفته بود. ولی معلوم بود که مقام علمی ایشان را قبول دارد و بطور کلی آقای بروجردی اهل علم را می‌پروراند.

سال ۱۳۲۷ هجری شمسی بود. یک یا دو سال بعد به محضر درسشان شتافتم و از محضر درسشان بهره مند شدم و در درس فقه و اصول ایشان شرکت کردم و دیگر ارتباط ما مبدل شد به آشنایی و استفاده از محضرشان و بهره گیری از طرز فکرشان. از آن وقت تا یک سال و اندی پس از آنکه حضرت آیت الله بروجردی -رضوان الله علیه- رحلت کردند در درس ایشان شرکت و از محضرشان استفاده می‌کردم. در مدت شاگردی ایشان و استفاده از محضرشان، جز انضباط، جدی بودن و به وقت و درس اهمیت زیادی دادن، از ایشان چیزی ندیدم. برای وقت خیلی قیمت قائل می‌شدند. به طوری که به ذهنم نمی‌آید که ایشان حتی یک بار سر وقت نیامده باشند.

در همان حال که با بزرگان علمی مبارزه علمی داشتند و پنجه می‌افکندند، برای ایجاد شجاعت در شاگردان، می‌فرمودند: «حرف مرا که می‌شنوید، تعبدی نپذیرید. فکر بکنید، استدلال بکنید». مثال لطیفی از استادشان مرحوم آیت الله حائری یزدی نقل می‌کردند که استاد می‌فرمودند: وقتی بحث مرا نوشتید، پایین ورقه یک اظهار نظری بکنید، ولو یک فحش، که من بدانم شما اظهار نظر کرده اید». امام می‌فرمودند: «در مقام بحث، فکرتان را آزاد نگهدارید و نگویید استاد گفته است. استاد گفته باشد خودتان فکرتان را به کار بیندازید».

در ابتدای انقلاب بنده نماینده حضرت امام در خوزستان بودم و زمانی که امام خمینی از پاریس به تهران آمدند من به دلیل مسئله حمایت و حفظ جان ارتشی‌ها نتوانستم همراه آقایان به استقبال امام بروم. بعداً که خدمت امام رسیدم و دلیل عدم حضور خود را در جریان استقبال گفتم. حضرت امام خمینی ضمن تقدیر و تشکر از ابتکار عمل بنده، وظیفه مرا پاسداری و حمایت ارتشی‌ها دانستند و گفتند که شما به وظیفه خود عمل کردید تا مسلمانان کشته نشوند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هفت + سیزده =

دکمه بازگشت به بالا