سکاها، مردمانی جنگاور و کوچنشین که بر استپهای اوراسیا فرمان میراندند، در نگاه همسایگانشان هم مایهی هراس بودند و هم شگفتی. با وجود قدرت نظامی، فرهنگی پویا و پررمز و راز از خود بهجا گذاشتند که هنوز الهامبخش پژوهشگران است.
مجله اینترنتی باستان شناس : «سکاها از نخستین اقوام کوچنشین بودند که پیشینهای مشترک در فرهنگ، زبان و شاید تبار ژنتیکی داشتند. آنان در حدود سدهٔ هشتم پیش از میلاد در استپهای اوراسیا پدیدار شدند و جایگزین کیمریها بهعنوان قدرت برتر منطقه گشتند. بهطور کلی باور بر این است که سکاها ریشهای ایرانی داشتند و به شاخهای از زبانهای ایرانی سخن میگفتند. در دوران باستان، گروههای گوناگون کوچنشین در پهنهای وسیع بهعنوان قبایل سکایی شناخته میشدند. با وجود قدرت و نفوذشان، امپراتوری کوچنشین سکاها آثار مکتوب اندکی از خود بر جای گذاشت و بیشتر دانستههای امروز ما از بقایای باستانشناسی و گزارشهای مکتوب همسایگانشان به دست آمده است.»
آنچه در این مقاله می خوانید
- خاستگاه ادبی، باستانشناختی و ژنتیکی سکاها
- قبایل سکاها و اقوام مرتبط
- نخستین تازیانه
- سکاها و رویارویی با هخامنشیان
- دوران طلایی سکاها
- سکاها و جادهٔ ابریشم
- سرمتیان و پایان شکوه سکاها
- میراث طلایی سکاها
خاستگاه ادبی، باستانشناختی و ژنتیکی سکاها

«به روایت هرودوت، سکاها خود را از نسل تارگیتائوس میدانستند؛ فرزندی از خدای آسمان و دختری از رود بزرگ دنیپر. تارگیتائوس سه پسر داشت که روزی با چهار شیء زرین ـ گاوآهن، یوغ، جام و تبر جنگی ـ که از آسمان فرو افتاده بود، روبهرو شدند. تنها کوچکترین پسر توانست این اشیاء را لمس کند بیآنکه در شعلهها بسوزد، و از نسل او فرمانروایان قوم پدید آمدند.
هرودوت بر این باور بود که سکاها در اصل از بخشهای جنوبی آسیای مرکزی برخاستهاند و جنگ با قومی کوچنشین دیگر آنان را به سوی غرب رانده است. از زمان هرودوت تاکنون، یافتههای باستانشناسی و آزمایشهای ژنتیکی نشان دادهاند که سکاها با چندین گروه کوچنشین هند و ایرانی پیوند داشتهاند. برخی پژوهشگران آنان را به فرهنگ سروبنا در پیرامون دریای سیاه نسبت دادهاند، در حالی که دیگران ریشهٔ آنان را در فرهنگهای آندرونوو در سیبری غربی و آسیای مرکزی یا در فرهنگ یامنا جستوجو کردهاند.»
قبایل سکاها و اقوام مرتبط

«یکی از دلایل دشواری در شناسایی خاستگاههای سکاها، گستردگی جغرافیایی و تنوع گروههایی است که در این پهنه وسیع میزیستند. در کنار گروههای قومی متمایزی که با نامهایی چون سکاهای کلاسیک، سکاهای پونتیک، سکاهای اروپایی یا سکاهای غربی شناخته میشوند، یک حوزهٔ فرهنگی بزرگتر نیز وجود داشت. از این رو، بیشتر پژوهشگران اصطلاح «سکا» را برای توصیف مردمان کوچنشین ایرانیتباری بهکار میبرند که از سدهٔ هفتم تا سوم پیش از میلاد بر استپ پونتیک پیرامون دریای سیاه سیطره داشتند.»

«فراتر از سکاهای کلاسیک، مجموعهای گسترده از اقوام در حوزهٔ فرهنگی سکایی جای میگیرند که در سلاحها، یراق اسب و هنر ویژگیهای مشترکی داشتند. در میان آنان میتوان از آبئیها، آگاثیرسیها، آرمادیها، امیرگیانها، آندروفاگیها، آپراچاراجاس، بودینیها، کیمریها، داههها، گلائیها، گلونیانها، هاماکسوبیها، کامبوجاها، ماساگتها، ملانخلائنیها، اورتوکوریبانتیانها، سکاها، سرمتیها، سیندیها، اسپالیها، تاپورها، تائوریها و تیساجتها یاد کرد؛ همچنین اسلاوهای نخستین، بالتها و اقوام فینو-اوگری. در عین حال، گروههای دیگری نیز یا بهعنوان بازماندگان سکاها معرفی شدهاند یا خود چنین ادعایی داشتهاند، بیآنکه پیوند واقعی با آنان داشته باشند. از جملهٔ این گروهها میتوان به هونها، اوستروگوتها، آوارها، فرانکها، ترکها، خزرها، روسها، مجارها، لهستانیها، گائلها، پیکتها، اسکاتها و ایرلندیها اشاره کرد.»
نخستین تازیانه

«سکاها پس از تثبیت موقعیت خود در استپهای اوراسیا، بهتدریج به قفقاز و خاورمیانه نفوذ کردند. نخستین برخورد آنان با پادشاهی اورارتو در فلات ارمنستان بود و اندکی بعد، در دههٔ ۶۷۰ پیش از میلاد، به سرزمین آشور نیز تاختند. اسرحدون، شاه آشور، برای جلوگیری از تهدید بیشتر، با پرداخت خراج سنگین و ازدواج سیاسی دخترش با شاه سکایی بارتاتوا، صلحی موقت برقرار کرد. اما با مرگ بارتاتوا، پسرش مادیوس سیاست تهاجمی را از سر گرفت و «یورش بزرگ» او تا مصر امتداد یافت و حتی مدتی بر مادها سلطه یافت.
در دههٔ ۶۲۰ پیش از میلاد، کیاکسار، شاه ماد، با کشتار رهبران سکایی در یک ضیافت، ابتکار عمل را بازپس گرفت. این همزمان بود با ضعف روزافزون آشور بهدلیل جنگهای داخلی و شورش بابلیان به رهبری نبوپلاسر. اتحاد مادها و سکاها در ۶۱۵ پیش از میلاد به حملهای غافلگیرانه علیه آشور انجامید که سرانجام در ۶۱۲ پیش از میلاد به سقوط نینوا و فروپاشی مرکز قدرت آشور منجر شد. با این حال، میزان مشارکت سکاها در نبردهای پس از این تاریخ همچنان محل تردید است.»
سکاها و رویارویی با هخامنشیان

«سکاها در سدهٔ ششم پیش از میلاد با دو قدرت بزرگ زمانه روبهرو شدند: یونانیان و پارسیان. با یونانیان دریای سیاه آرام زیستند، اما با پارسیان درگیر شدند. هرودوت میگوید کوروش بزرگ در ۵۲۹ پیش از میلاد به ماساگتها تاخت، اما ملکهٔ آنان، تومیریس، او را در میدان جنگ کشت و سرش را در مشکی از خون انداخت.(نامعتبر)
سالها بعد، داریوش بزرگ در ۵۱۳ پیش از میلاد به سرزمین سکاهای کلاسیک لشکر کشید. سکاها نه شهر داشتند و نه دژی برای دفاع؛ پس با عقبنشینی، یورشهای ناگهانی و زمین سوخته، دشمن را فرسوده کردند. داریوش تا ولگا پیش رفت، اما نتوانست آنان را به نبردی سرنوشتساز وادارد. کارزار پرهزینه به بنبست انجامید، اما سکاها دریافتند که قدرت پارسیان را نمیتوان نادیده گرفت.»
دوران طلایی سکاها

پس از آنکه لشکرکشی داریوش را شکست دادند، قدرت و نفوذ سکاها به سرعت گسترش یافت. آنان علیه تراکیها یورش بردند و این لشکرکشی تا شبهجزیره خرسون (Chersonesos) پیش رفت، اما سرانجام پادشاهی اودریسی تراکیه مانع از پیشروی آنان شد. از این پس، روابط میان سکاها و پادشاهی اودریسی به طور کلی مساعد بود و ازدواجهای متعددی میان سلسلههای حاکم این دو سرزمین صورت گرفت. سکاها همچنین نفوذ خود را به سمت شمالغرب، در قلمروهای رومانی و بلغارستان امروزی، گسترش دادند. شاید بتوان گفت مهمترین فتوحات آنان در امتداد سواحل رودخانه دون و کرانههای شمالغربی دریای سیاه بود؛ جایی که کنترل سیاسی خود را بر بسیاری از بنادر مستعمراتی یونان برقرار کردند.

«این فتوحات در سدهٔ چهارم پیش از میلاد به شکوفایی فرهنگ سکایی انجامید؛ دورانی که تحت فرمانروایی شاه آتئاس، قبایل سکایی کلاسیک متحد شدند و امپراتوری واحدی را تشکیل دادند. تسلط سکاها بر مستعمرههای یونانی پیرامون دریای سیاه ثروتی عظیم برای آنان به همراه آورد، زیرا توانستند مقادیر فراوانی گندم، پنیر و دامهای خود را به یونان اصلی صادر کنند. با این حال، بخش عمدهٔ ثروت آنان از کنترل بر تجارت برده در شمال سرچشمه میگرفت. کلید موفقیت اقتصادی سکاها تقسیم کار بود: سکاهای کوچنشین امور سیاسی و نظامی را بر عهده داشتند، در حالی که جمعیتهای شهریِ یکجانشین به تجارت و پروژههای نیازمند کار یدی میپرداختند.»
سکاها و جادهٔ ابریشم

«یکی دیگر از منابع مهم ثروت سکاهای کلاسیک، جادهٔ ابریشم بود. گروههای فرهنگی سکایی در سرزمینهایی از دشتهای مجارستان تا استان گانسوی چین سکونت داشتند. این مردمان کوچنشین برای بهدست آوردن کالاهای گوناگون به همسایگان یکجانشین خود وابسته بودند؛ کالاهایی که یا از راه جنگ و یا از طریق تجارت به دست میآوردند. تماس با سکاها و نیاز سیریناپذیر آنان به کالاها، بازرگانان را برانگیخت تا برای یافتن بازارهای تازه، مسیرهای طولانی آسیای میانه را بپیمایند. دادوستد میان گروههای مختلف سکایی در استپ نیز به انتقال این کالاها از شرق به غرب کمک کرد و زمینهساز شکلگیری راهی شد که بعدها به «جادهٔ ابریشم» شهرت یافت.
بیشتر گروههای سکایی در سرزمینهایی درست در شمال مسیرهای اصلی جادهٔ ابریشم میزیستند. از این رو، آنان مستقیماً از بخش عمدهٔ تجارت بهرهمند نمیشدند. با این حال، فرصتهای فراوانی برای حمله به کاروانهای تجاری یا گرفتن عوارض داشتند. بسیاری از سکاها نیز با بازرگانان جادهٔ ابریشم دادوستد میکردند، بهگونهای که آثار کالاهای سکایی از آلمان غربی تا چین مرکزی یافت شده است. جنگاوران سکایی همچنین در طول جادهٔ ابریشم سفر میکردند تا خدمات خود را بهعنوان مزدور یا محافظ عرضه کنند.»
سرمتیان و پایان شکوه سکاها

«در میانهٔ سدهٔ چهارم پیش از میلاد، قدرت و نفوذ سکاها رو به افول نهاد، زیرا از شرق و غرب تحت فشار فزاینده قرار گرفتند. گسترش قلمرو آتئاس به سرزمینهای تراکی، سکاها را با قدرت رو به رشد مقدونیه درگیر کرد. فیلیپ مقدونی در سال ۳۳۹ پیش از میلاد آتئاس را در نبردی کشت، هرچند کارزار بعدی یکی از سرداران اسکندر در ۳۳۱ پیش از میلاد با شکست مقدونیان پایان یافت. پس از این درگیریها، سلتها سکاها را از بالکان بیرون راندند. در همین زمان، مستعمرههای یونانی در سواحل شمالشرقی دریای سیاه استقلال خود را باز یافتند و چند شهر با هم متحد شدند تا پادشاهی قدرتمند بُسفوران را تشکیل دهند؛ ضربهای سیاسی و اقتصادی سنگین بر سکاها.
شاید مهمترین عامل در افول امپراتوری سکایی، ظهور سرمتیان بود. سرمتیان اتحادیهای از قبایل کوچنشین ایرانیتبار شرقی بودند که به حوزهٔ فرهنگی سکایی تعلق داشتند. در سال ۳۱۰/۳۰۹ پیش از میلاد، سرمتیان همراه با پادشاهی بُسفوران، سکاها را در نبرد رود تاتیس شکست دادند. پس از آن، سکاها عمدتاً به شبهجزیرهٔ کریمه محدود شدند. آنان در سدهٔ دوم پیش از میلاد به دست سپاهیان مهرداد بزرگ و در سدهٔ نخست میلادی به دست رومیان شکست خوردند. این امر به الحاق سرزمینهایشان به پادشاهی بُسفوران و گرایش آنان به زندگی یکجانشینی انجامید. در سدههای بعد، سکاها در میان سرمتیان، آلانها و اسلاوهای اولیه جذب شدند.»
میراث طلایی سکاها

«سکاها نزد همسایگان یکجانشین و متمدنتر خود، برای مدتهای طولانی بهعنوان نماد توحش و بربریت در یادها مانده بودند. در دوران باستان متأخر و قرون وسطی، واژهٔ «سکاها» بهطور کلی برای اشاره به همهٔ کوچنشینان «بربر» استپ پونتیک در پیرامون دریای سیاه به کار میرفت. با فروکش کردن هراس از کوچنشینان، این مردمان بهتدریج رنگی رمانتیک یافتند. بسیاری از ملتها و گروههای قومی امروزین نیز، چه بهدرستی و چه بهتصور، خود را از تبار امپراتوری سکایی میدانند.
امروزه بیش از هر چیز، سکاها را از خلال هنر و یافتههای باستانشناسیشان میشناسیم. چون کوچنشین بودند، بیشتر آثارشان از کورگانها یا تپههای تدفینی به دست آمده است. اشیای کشفشده از این گورها، هنگامی که در سدهٔ هجدهم به پتر کبیر اهدا شد، اساس موزهٔ ارمیتاژ روسیه را تشکیل داد. بیشتر این آثار کوچکاند، زیرا باید قابلحمل میبودند. با این حال، سکاها استلاهای سنگی بزرگی نیز در کنار کورگانهای خود بر جای گذاشتند. نقشمایههای آنان شامل حیوانات و انسانهای بهشدت سبکپردازیشده، چه بهصورت منفرد و چه در حال نبرد، همچنین پیکرههای انسانوار، هیولاها، ایزدان و نقوش هندسی پرتحرک بود. مدتها پس از ناپدیدی آنان، این شمایلنگاری همچنان تأثیری عظیم بر مردمان استپ و هنرشان بر جای گذاشت.»
نویسنده : رابرت هولمز کارشناس ارشد تاریخ باستان و قرون وسطی
رابرت هولمز دارای کارشناسی ارشد در رشتهٔ تاریخ باستان و قرون وسطی و کارشناسی در باستانشناسی است. او تاریخنگاری مستقل و نویسندهای است که در زمینهٔ تاریخ نظامی جهان باستان و قرون وسطی تخصص دارد و تاکنون بیش از چهل مقاله در این حوزه منتشر کرده است. هولمز اصالتاً اهل ماساچوست است و اکنون در کارولینای جنوبی زندگی میکند؛ جایی که در حوزهٔ تاریخ عمومی فعالیت دارد و با برگزاری تورها، سخنرانیها و برنامههای آموزشی، تاریخ محلی را به مخاطبان معرفی میکند.
