عمومی

حکایت خواندنی از خواب و بیداری

حکایت خواندنی از خواب و بیداری یک خانم دیروزی و امروزی

جوان دیروزی :

حکایتی خواندنی از خواب و بیداری
زهرا خانم هر روز ساعت ۵ و نیم صبح از خواب بیدار می شود. سحرخیزی زهرا خانم ۵۸ ساله عادتی ۳۰ ساله است. عادت سال هایی که حاج قاسم باید هر روز صبح ساعت ۷ خودش را به سرویس شرکت می رساند و حالا با گذشت ۹ سال از بازنشستگی حاج قاسم و با این که خودش دیگر این روزها تا تابش مستقیم نور خورشید سنگر رختخواب را حفظ می کند، ترک نشده است.

به عادت همان روزها، هنوز اولین کار صبحگاهی زهرا خانم روشن کردن سماور است که تنها با تفاوت چند ثانیه تمام روز (قبل از خواب و بعد از بیدارشدن او) آماده خدمت رسانی است.

سال ها پیش، این ساعات روز برای زهرا خانم پر از مشغله بود تا در میان قیل و قال بچه ها که امروز هر کدام سر خانه و زندگی خودشان هستند، به رتق و فتق امور شوهر و ۶ فرزندش برسد تا همه سر وقت به محل کار و مدرسه و بعدها دانشگاه برسند.

آماده کردن صبحانه آن همه آدم، مهم ترین کار آن ساعات بود و البته به رسیدگی خرده فرمایش های بچه ها از قبیل امضاگرفتن برای مدرسه، نداشتن پیراهن اتوشده، کنده شدن دکمه مانتو چیزهایی مثل این که تا دقیقه نود، بازیگوشی مجال ابراز این خواسته ها را نمی داد.

به همه اینها بیفزایید بیدارکردن حاج قاسم را که خود به تنهایی یک پروژه وقتگیر بود که بعد از اعزام هر کدام از بچه ها و بازگشت ناموفق شان حامل پیام “باشه بابا جان، تو برو الان میام”، دست آخر کار خود زهرا خانم بود که با تهدید و تطمیع، حاج قاسم را از رختخواب بیرون بکشد تا به عادت همیشه (دست کم هفته ای دو سه مرتبه) از سرویس جا بماند و با تأخیر خودش را به محل کار برساند.

حالا بر عکس آن روزها، این ساعات روز، سکوت مطلق بر خانه حکم فرماست و زهرا خانم چند سالی است این وقت روز را با پیاده روی در پارک محله و البته خرید نان تازه برای صبحانه می گذراند. پس از صبحانه، رسیدگی به امور منزل آغاز می شود که علاوه بر پخت وپز و شست وشو و رفت وروب روزانه، شامل پروژه های کوتاه مدت و بلندمدت دیگری به تناسب موقعیت و فصل هم می شود؛ مثل تهیه انواع ترشی و مربا و لواشک یا تهیه و تدارک بسته های فریزری اعم از لوبیا، باقلا، نخود یا آماده کردن سبزی تازه و خشک برای غذاهای مختلف و همه اینها هم از مربا و ترشی گرفته تا سبزیجات خشک، پیاز سرخ شده و… نه تنها برای تأمین نیاز روزانه و سالانه همان خانه است، بلکه علاوه بر آن بخش عمده نیاز شش خانواده دیگر را که هر کدام از فرزندان تشکیل داده اند، جوابگوست.

همه این کارها با ظرافت و وسواس و دستورالعمل خاص خودش باید انجام شود. مثلاً خرید سبزیجات آماده بیرون جزو منکرات است یا پاک کردن یک شیشه یا میز به همین سادگی ها نیست که با یک دستمال کشیدن ساده سر و ته قضیه هم بیاید، بلکه برای هر کدام دست کم سه دستمال جداگانه لازم است که اولی کثیفی های عمده را می گیرد، دومی کمی مرطوب است و بخش اصلی نظافت را انجام می دهد و سومی هم برای خشک کردن رطوبت و جلوگیری از لکه شدن به کار می رود.

غروب ها هم معمولاً یکی دو تا از بچه ها یا نوه ها به زهرا خانم و حاج قاسم سر می زنند. گاهی این سر زدن ها تا ساعات پایانی شب که هر کدام از بچه ها همراه با ناهار فردایشان راهی شوند، به درازا می انجامد.

جوان امروزی :

حکایتی خواندنی از خواب و بیداری
۳۲ ساله هستم. صبح ها با زنگ ساعت موبایل بیدار می شوم. بنابه تجربه ساعت موبایل را جوری تنظیم می کنم که دست کم تا سه بار اخطار و هشدار جا برای خواب داشته باشم. البته برنامه اولیه این است جوری بیدار شوم که برای آماده کردن صبحانه و دوش گرفتن و شستن ظرف های شب و کارهایی از این دست وقت داشته باشم، اما بی خوابی شبانه و قرص خوابی که معمولاً بعد از تحمل چند ساعت بی خوابی نیمه های شب خورده ام، بهانه خوبی است که بعد از هر زنگ ساعت توی ذهنم این کارها را یکی یکی به زمان دیگری موکول کنم.

دست آخر هم با زنگ ساعت همسر بیدار می شوم. ساعت او طوری تنظیم شده که بتوان تا ثانیه های آخر وقت اضافه از موهبت خواب برخوردار بود. برنامه صبحگاهی با رخوت هر چه تمام تر و همخوانی سمفونی غرهای صبحگاهی و لعن و نفرین هر چه کار و پول و اداره است، آغاز می شود. زمانی برای خوردن صبحانه نیست. تنها می شود سریع و با عجله آماده شد و البته پیدا کردن لنگه جوراب و عینک جناب همسر مثل همیشه جزئی از برنامه روزانه قبل از ترک خانه است. در این بین سرکی به کابینت کیک و کلوچه هایی که برای این مواقع پیش بینی کرده ام هم می کشیم؛ البته به شرط این که جناب همسر به بهانه ضعف و گرسنگی های وقت و بی وقتش کابینت را تخلیه نکرده باشد.

در بخشی از راه که با همسر هم مسیر هستیم، به مرور و برنامه ریزی و تقسیم کار برای پرداخت اقساط بانک و قبض ها و چیزهایی از این دست می گذرد.
در اتوبوس ته مانده خواب از سرم می پرد و در ضمن رفتارهای صبحگاهی شهروندان اعصابم را برای یک روز کاری جدید و مواجهه با همکاران در وضع آماده به کار قرار می دهد.
ساعات بعدی روز به کار کردن و جواب پس دادن به مدیر و معاون و منشی و همکار و نگهبان و آبدارچی و… می گذرد.

اگر آخر هفته به فکر نبوده باشم یا امدادهای غیبی مادرجان نرسیده باشد، برنامه و تصمیم هر روز درباره آماده کردن غذا برای ناهار روز بعد غالباً نافرجام می ماند و باید به غذاهای با طعم کاه رستوران اداره ضمن یادآوری خاطرات غذاهای دانشگاه و شایعات مربوط به چمن محوطه و گربه های دانشگاه رضایت بدهم.

اوقاتم بعد از ناهار بیشتر به چرت زدن و ثانیه شماری برای اتمام ساعت کار می گذرد.

در مسیر بازگشت از اداره، در اتوبوس و مترو هم ذهنم مدام درگیر برنامه ریزی برای کارهای عقب افتاده و رسیدگی به امور منزل است. مایحتاج روزانه و مواد غذایی لازم برای غذای شب را هم قبل از رسیدن به خانه از فروشگاه های محله تهیه می کنم که البته اغلب به انواع غذاهای آماده و کنسروی ختم می شود.

غروب، خسته و کوفته و فرسوده به منزل می رسم و لباس ها را روی مبل و صندلی و گوشه گوشه خانه می اندازم. کاری که از همسرجان یاد گرفته ام و حس دوگانه رهایی و عذاب وجدان را برایم به همراه دارد. یک عذاب وجدان همیشگی که از ابتدای ازدواج به خاطر شلختگی و کثیف بودن خانه و زندگیم همراهم است. تا آماده شدن چای، همسر هم از راه می رسد و هر دو روی مبل جلوی تلویزیون چرت زنان و غرغرکنان ولو می شویم. رخوت و بی حوصلگی و خستگی طبق معمول مانع انجام کارهای عقب افتاده می شود. شستن ظرف های از دیشب تلنبارشده، آماده کردن یک غذای سر دستی، خوردن شام و قدری هم نظافت شخصی نهایت کاری است که از دستم بر می آید. رسیدگی به امور منزل طبق معمول به فرداها و جمعه ها و روزهای تعطیل آینده حواله می شود.

وقت خواب درست برعکس همسر جان که قبل از رسیدن سر مبارک به بالش در خواب عمیق فرو می رود، تازه اول فکر و خیال من است درباره کارهای نکرده. نگرانی از خانه به هم ریخته، از پرده های نشسته، یخچال تمیز نشده، از مهمان های در صف انتظار که مدام وعده تعطیلات بعدی را به آنها می دهم و نگاه های سرزنش آمیز مادر به خانه و زندگی ای که برای خودم ساخته ام.

 

برگرفته از مطالب گروه اینترنتی پرشین استار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا